وقتی آدما تعریف پروژه و عملیات رو میخونن خیلی راحت از کنارش میگذرن و واقع هم باید قبول کرد که مسئله پیچیدهای نیست؛ ولی در عمل اون رو در نظر نمیگیرن و مشکلات زیادی به وجود میاد.
تمام مسایلی که درباره پروژه مطرح میشه، از جمله برنامه زمانبندی و کنترل (به سبک کنترل پروژه) مال پروژهس، نه عملیات. نمیشه اونها رو برای عملیات به کار برد.
فرض کنین قراردادی برای نظارت عالیه یه پروژه بستین. خدمات شما اینه که کیفیت، روند کارکرد و چیزهایی از این دست رو کنترل کنین. حالا کارفرما از شما میخواد که برنامه زمانبندی تفصیلی خدمات خودتون رو بدین. چی رو؟ مگه ما داریم پروژه انجام میدیم که برنامه زمانبندی بدیم؟ کاری که ما میکنیم به یه پروژه مربوط میشه، ولی خودش پروژه نیست؛ مثل کار تولید یک کارخونهس، محصولی تکراری، بدون شروع و پایانی که وابسته به خودش باشه، که دایما تکرار میشه. هر روز کیفیت کار پیمانکار طبق روندی کنترل میشه، هر هفته یا هر ماه کارکرد پیمانکار ارزیابی و گزارش میشه، هر ماه راهکارهایی که برای بهبود لازم هست گزارش داده میشه. اینها همه عملیاتن و هیچکدوم برنامه زمانبندی ندارن.
گاهی لازمه میله فعالیتهای خاصی رو با قالببندی متمایزی نمایش بدیم. در این صورت معمولا روی میله دابل کلیک میکنن تا کادر محاوره تنظیمها باز بشه و تنظیمها رو مشخص میکنن.
این روش پویایی کافی نداره، چون اگه مثلا لازم باشه فعالیت دیگهای رو هم همونطور نشون بدیم، باید مراحل رو تکرار کنیم. اگه تصمیم بگیریم فعالیتی رو از اون حالت در بیاریم باز هم باید کارهای زیادی انجام بدیم. از همه اینها بدتر اینکه اگه تصمیم بگیریم اون قالببندی متمایز رو عوض کنیم، باید تک تک فعالیتهایی که اونطوری نشون داده شده بودن رو اصلاح کنیم.
راه بهتر اینه که یه چیزی مثل استایلهایی که تو ورد و اتوکد هست برای این کار بسازیم.
برای شروع Format| Bar Styles رو اجرا میکنیم تا کادر محاوره تنظیمهای عمومی نمودار گانت باز بشه.
حالا یه عنصر نمایشی جدید با قالببندیای که دوست داریم میسازیم. قسمت Show for … tasks مشخص میکنه که اون عنصر برای کدوم فعالیتها نمایش داده بشه. من اینجا فیلدی اختصاصی مثل flag1 رو میذارم.
یادتون باشه که این عنصر رو پایینتر از تمام عناصر بسازین، چون عناصر به ترتیبی که تو این لیست هستن ترسیم میشن و در نتیجه عناصر پایین آخر ترسیم میشن و اگه فعالیتی بیشتر از یه شیوه نمایشی داشته باشه، اونی که آخر ترسیم میشه روی بقیه قرار میگیره. تو این حالت شیوه نمایشی معمولی فعالیتها هم برای اونهایی که …
احتمالا میدونین که از نسخه 2007 نوع جدیدی از منبع به پراجکت اضافه شد به اسم Cost Resource. خیلیها هم کارکردش رو متوجه نشدن.
منابع هزینه جانشین پیشرفتهای برای هزینههای ثابت فعالیتها، یعنی Fixed Cost هستن. Fixed Cost هر فعالیت فقط یک فعالیته، نمیشه هزینههای ثابت متعدد برای یه فعالیت تعریف کرد و امکانی هم برای دستهبندی و تحلیل مبتنی بر دستهبندی اونها وجود نداره. ولی با منابع هزینه میشه همه این کارها رو کرد.
مثلا این برنامه رو ببینین:
تو این برنامه سه فعالیت و چهار نوع هزینه ثابت تعریف شده. هرکدوم از فعالیتها هم مقداری از بعضی از این هزینه ثابنها دارن. الان میتونیم بریم تو Resource Sheet و خلاصه شده ماجرا رو ببینیم:
این به ما میگه که مثلا هزینه ثابت نوع 3 کلا 450 دلار تو پروژه داره. میشه همین اطلاعات رو زمانمند هم گرفت:
و مثلا میتونیم s-curve مقدار برنامهریزی شده و واقعی هرکدوم از هزینههای ثابت رو هم ترسی کنیم.
چند روز پیش ایمیلی گرفته بودم؛ یکی از همکاران تو استفاده از منابع هزینه تو تحلیل ارزش کسب شده مشکل پیدا کرده بود. من خودم تا حالا از این ترکیب استفاده نکرده بودم و فکر کردم احتمالا اشکالی تو کار ایشون وجود داشته (خط مبنا ذخیره نکرده، status date تنظیم نکرده و …). برای اطمینان خودم سناریو رو کنترل کردم و دیدم که نه، چنین مشکلی وجود داره.
امروز ایمیلی گرفته بودم. فعالیتی هست که وقتی شروع میشه که حداقل یکی از دهتا فعالیت خاصی که به نوعی پیشنیازش هستن تموم شده باشن. سوال اینه که چطوری میشه همچین رابطهای ساخت.
این از اون کارهاییه که فقط میشه تو پراجکت انجام داد (تا جایی که من الان به نظرم میرسه)، و به این خاطر که پراجکت اجازه میده که یک طرف روابط خلاصه فعالیت باشه.
به شکل زیر توجه کنین:
tx همون فعالیتیه که دربارهش صحبت کردیم و سهتا قبلیا فعالیتهایی هستن که قراره وقتی حداقل یکیشون تموم شد tx شروع بشه. توجه داشته باشین که برای این کار میخوایم رابطه رو پویا بسازیم، طوری که اگه پیشنیازها جابجا شدن باز هم منطق کار به هم نخوره.
یه خلاصه فعالیت میسازیم و برای هر پیشنیاز مایلستونی توش میذاریم.
حالا هرکدوم از مایلستونها رو FS میکنیم با فعالیت اصلی.
الان یه خلاصه فعالیت داریم که محدوده پایان پیشنیازها رو نشون میده. در نتیجه اگه پسنیاز رو با شروع خلاصه فعالیت SS کنیم، میشه همونی که میخوایم:
حالا میتونیم فعالیتهای پیشنیاز رو دستکاری کنیم تا ببینیم رابطهمون درست کار میکنه یا نه. این هم دو نمونه:
قبلا خیلی تبلیغ Bullet Graph رو کرده بودم. معادل فارسی جالبی هم براش به نظرم نرسیده، اگه چیزی به نظرتون میرسید خوشحال میشم بهم بگین.
این نمودار ابداع Stephen Few، استاد بزرگِ بصریسازی اطلاعاته. یه کتاب خیلی خوب هم داره که تو فکرم ترجمه کنم.
بگذریم. بولت گراف اینه:
از این نمودار تو داشبوردها و گزارشهای مدیریتی زیاد استفاده میشه، چون خطای بصری ایجاد نمیکنه و حجم اطلاعاتی که ارائه میکنه به سطحی که اشغال میکنه خیلی بالاتر از نمودارهای دیگهای مثل نمودار دایرهایه. از شما چه پنهون، به نظر من خیلی هم شیکه!
برای ساخت نمودار دو روش استفاده میکنم. یکی از اونها برای نمودارهای تکی مناسبتره و اونیکی برای نمودارهای گروهی.
شیوه ترسیم نمودارهای تکی
فرض کنین میخوایم نمودار رو برای این مقادیر ترسیم کنیم:
حالا یه جدول دیگه میسازیم که مقادیرش رو از روی این دو مقدار محاسبه کنه:
مقدارها رو که میتونین حدس بزنین چی هستن، دیگه توضیح نمیدم.
حالا مقدارها رو انتخاب کنین…
و بعد نموداری که تو شکل میبینین رو انتخاب کنین…
این میشه نتیجه کار:
حالا روی یکی از میلهها کلیک راست کنین و Format Data Series رو انتخاب کنین. سمت چپ کادر محاورهای که باز میشه Series Options رو انتخاب کنین و بعد دستگیره Gap Width رو کاملا به سمت چپ بکشین…
تالیف کتاب پراجکت 2010 تموم شد. البته الان باید زمان قابل توجهی رو صرف مرتب کردن کتاب و فصلبندی کنم، چون این کتاب رو به ترتیب مطالبی که تنظیم کرده بودم ننوشتم؛ هر وقت هر مبحثی رو که میپسندیدم مینوشتم.
کتاب فعلا 850 صفحهس؛ البته بعد از صفحهبندی معمولا حجم کتاب کمتر میشه. مسئله دیگهای که از دیروز فکرم رو مشغول کرده اینه که در آخر کتاب یه پروژه نمونه اضافه کنم و تمام مراحل کار رو از ابتدا تا انتها توضیح بدم. هنوز البته مطمئن نیستم و این مشکل رو هم دارم که این کار ممکنه تعداد صفحههای کتاب رو خیلی زیاد کنه و با قراردادی که قبلا بستم فاصله بگیره. حالا تو یکی دو روز آینده باید تصمیمم رو بگیرم.
کسایی که مطالب رو از قبل دنبال میکردن احتمالا یادشون میاد که برای پراجکت 2007 وقت خیلی زیادی رو صرف توضیح دادن انواع فعالیتها و شیوه عملکردشون کردم. این بار انرژی مشابهی رو صرف توضیح دادن شیوههای ثبت اطلاعات واقعی، عملیاتی کردن ضرایب وزنی فیزیکی و محاسبه شاخصهای عملکرد کردم.
ساختار کتاب فرقهای نسبتا زیادی کرده؛ خیلی از قسمتهایی که قبلا فکر میکردم زیاد از حد توضیح دادم رو خلاصه کردم و بعضی چیزهایی که به نظرم مهم میومد رو خیلی بیشتر از قبل شرح دادم.
این چند ماه برای نوشتن کتاب با پراجکت 2010 زیاد کار کردم. وقتایی که برای کار پروژهها برمیگشتم به پراجکت 2007 حس خیلی بدی داشتم؛ رابط …
امروز که در حال نوشتن آخرین قسمتهای کتاب پراجکت 2010 بودم، یه دفعه راه خیلی ساده و خوبی برای محاسبه پیشرفت فیزیکی به نظرم اومد، که نمیدونم چرا زودتر از اینها به نظرم نرسیده بود. بعید میدونم کس دیگهای به نظرش نرسیده باشه، ولی به هر حال ندیدم کسی از این روش استفاده کنه.
این روش وقتی قابل استفادس که برنامه منبع نداشته باشه.
این برنامه نمونه رو در نظر بگیرین:
حالا یه چنتا فیلد رو بهش اضافه میکنم:
ضریب وزنی فعالیتها رو تو ستون Work وارد کنین. معمولا تخصیص منابع عاملیه که مقدار کار رو تعیین میکنه؛ ولی وقتی منبعی نباشه میشه کار رو به این ترتیب دستی هم وارد کرد. حالا ما میخوایم یه کم از موقعیت سواستفاده کنیم و به جای کار، ضریب وزنی فیزیکی رو وارد کنیم.
بعد از اینکه مقدارها رو وارد کردین، کاری که برای خلاصه فعالیت پروژه محاسبه شده رو چک کنین؛ باید 100 باشه، به معنی 100٪. اگه مقدار دیگهای داشته باشه به این معنیه که ضریبهای وزنی رو درست وارد نکردین و جمعشون 100 نمیشده.
خوب، همین دیگه؛ کار تموم شد. فقط مقدار پیشرفت فیزیکی هر فعالیت رو تو ستون % Work Completeوارد کنین و پیشرفت خلاصهفعالیتها و پروژه رو هم از همونجا بخونین. مثلا:
الان % Complete مطابق معمول پیشرفت زمانی رو نشون میده، یعنی پیشرفت فعالیتها رو با ضریب وزنی Duration میانگینگیری میکنه. ولی % Work Complete مثل …
الان دیگه هممون کمابیش یه سری از کارها رو تو فضای الکترونیکی انجام میدیم؛ حداقلش ایمیله. متاسفانه تو این زمینه خیلی از اصول رو رعایت نمیکنیم که الان میخوام به عنوان یه همکار اونها رو یادآوری کنم:
هیچوقت ایمیلها رو بدون موضوع و متن نفرستید!
خیلی عیجبه، ولی بالای 90٪ از مواقعی که فایلی رو برام با ایمیل میفرستن، ایمیل نه موضوع داره و نه متن.
این مسئله از دو جهت مهمه:
وقتی ایمیل رو اینطوری میفرستید مودبانه نیست. مثل این میمونه که برین تو اتاق یه نفر و بدون اینکه در بزنین، سلام و احوال پرسی کنین و حتی طرف رو نگاه کنین، گزارشی رو بندازین رو میزش و برین بیرون. بی ادبانه نیست؟
شاید کسی که ایمیل رو میگیره بدونه که فایل رو به چه دلیل براش فرستادین یا با مرورش بفهمه؛ ولی حساب این رو بکنین که اگه لازم باشه 6 ماه دیگه تو ایمیلهاش دنبال اون بگرده چیکار باید بکنه. موضوع و متن نامه کلید پیدا کردنش در زمان جستجوس. پس هم موضوع و متن اضافه کنین و هم دقت کنین که عبارتهای بیمعنایی نباشن و ترکیبهای مهم و کلماتی کلیدی باشن که جستجو رو در آینده تسهیل کنن.
از این ماجرا که بگذریم، ادب حکم میکنه که هروقت ایمیلی دریافت میکنیم به اون پاسخ بدیم. این پاسخ میتونه تشکر بابت دریافت ایمیل یا مکالمهای در راستای اون باشه. اگه ایمیل نیاز به پاسخ کامل داره و احتمال میدین که نتونین این کار رو در زمان …
فیلدهای زیادی برای ثبت مقادیر واقعی در پراجکت وجود داره. خیلی از این فیلدها هم با هم ارتباط دارن و نمیشه به همه اونها مقدار داد. باید تعدادی از اونها رو انتخاب کرد و کار رو با همونها پیش برد. میتونیم به این انتخاب متود ثبت مقادیر بگیم.
هر کس باید با توجه به پروژه و شرایط محیطی اون متود مناسبی رو انتخاب کنه. قبل از هر چیز باید بدونین که تمام فیلدهایی که مقادیر واقعی رو ثبت میکنن به سه گروه زمانی، کاری و هزینهای تقسیم میشن:
فیلدهای زمانی، شامل:
Actual Start
Actual Finish
Actual Duration
Remaining Duration
Complete % (ساده و زمانمند)
فیلدهای کاری، شامل:
Actual Work (ساده و زمانمند)
Actual Overtime Work (ساده و زمانمند)
Remaining Work
Remaining Overtime Work
Work Complete %
فیلدهای هزینه، شامل:
Actual Cost (ساده و زمانمند)
Actual Overtime Cost
Remaining Cost
Remaining Overtime Cost
و حالا نکته مهمی که وجود داره اینه که ارتباطِ بین این سه گروه رو بدونین. ارتباط بین این سه گروه رو تو شکل زیر ترسیم کردم:
ارتباط بین زمان و کار دو طرفهس، ولی میشه اون رابطه رو با تنظیم A قطع کرد. این تنظیم گزینه Updaing task status updates resource status هست که تو کادر محاوره Options، زبانه Calculation قرار داره. البته متن این گزینه طوریه که آدم فکر میکنه ارتباط یک طرفهس، ولی این …
شما هم از اون گروهی هستین که نمودارهای دایرهای زیاد استفاده میکنن؟ متاسفم، ولی نمودارهای دایرهای معمولا انتخاب خوبی نیستن.
به این نمودار توجه کنین:
نظرتون درباره نمودار چیه؟ به نظرتون به اندازه کافی خوانا هست؟
البته میشه به اندازه کافی تو اون دقت کرد و مثلا متوجه شد که چه حدود نسبتهایی برقراره، ولی مگه قرار نیست نمودار کار رو راحتتر کنه؟
شاید به این فکر کنین که ممکنه این قالببندی بهتر باشه:
الان هم عنوان و هم مقدار قطاعها نوشته شده، در نتیجه لازم نیست که دایما رنگها رو با راهنما انطباق بدیم. ولی زیاد از حد شلوغ شد.
نموداری که اکثر مواقع نتیجه خوبی میده، نمودار میلهایه:
حالا این دوتا نمودار رو با هم مقایسه کنین و ببینین که چقدر خواناییشون با هم فرق میکنه.
نمودارهای دایرهای دو مشکل کلی دارن:
وقتی بیشتر از سه قطاع داشته باشن، نمیتونن نسبتها رو خوب نشون بدن.
معمولا نسبت اطلاعاتی که ارائه میکنن به فضایی که اشغال میکنن پایینه.
من خودم گاهی برای مقایسه دو یا سه مقدار از نمودارهای دایرهای استفاده میکنم (یا شاید بهتر باشه بگم میکردم). مثلا همچین چیزی:
از اینها به تعداد زیاد استفاده میکردم و بعدا تو صفحه راهنما توضیح میدادم که سبز پیشرفت واقعیه، قرمز مقدار باقیمانده پیشرفت برنامهریزی شدهس (یعنی سبز و قرمز با هم میشن کل پیشرفت برنامهریزی شده و در شرایط مناسب …
همیشه میگیم شناوری کل مدت زمانیه که اگه فعالیت به اون اندازه به تاخیر بیفته تاریخ پایان پروژه رو به تاخیر نمیندازه. این تعریف خیلی قدیمیه و باید تعریف کاملتری به جاش به کار ببریم.
چیزی که تو تعیین شناوری موثره صرفا تاریخ پایان پروژه نیست؛ تاریخهای مهم پروژهس. شناوری مدت زمانیه که اگه فعالیت به اون اندازه به تاخیر بیفته، هیچکدوم از تاریخهای مهم پروژه به تاخیر نمیافتن.
تاریخهای مهم اینها هستن:
تاریخ پایان پروژه
تاریخ پایان فعالیتهایی که پسنیاز ندارن (توضیح 1)
فرجهها
تاریخ قیدهایی که انعطافپذیر نیستن
توضیح 1: وقتی تاریخ پایان فعالیتهایی که پسنیاز ندارن در تعیین شناوریها مبنا قرار میگیره که گزینه Calculate Multiple Critical Tasks رو تو Tools| Options| Calculation فعال کرده باشین.
حالا ماجرا رو با هم مرور میکنیم. برنامه شکل زیر رو ببینین:
تو این برنامه سه گروه فعالیت تعریف کردم. هر گروه دو فعالیت داره که با هم لینک هستن. میشد مسئله رو روی فعالیتهای تکی هم نشون داد، ولی من گروههای دوتایی استفاده کردم تا سرایت کردن شناوریها رو به عقب هم نشون بدم. برای هرکدوم از این سه گروه نقشههایی کشیدم.
گروه اول طولانیترین مدت زمانها رو دارن و به همین خاطر بحرانی شدن. فعالیتهای بحرانی تو این نما با رنگ قرمز دیده میشن. شناوری کل فعالیتها هم با خطهای سبز رنگ باریک نشون داده …
هر جلسهای که رسمی باشه صورت جلسهای لازم داره. صورت جلسه مسایلی که تو جلسه بررسی شده و نتایج و تصمیمگیریها رو نشون میده. اعتبار صورتجلسه به اندازه اعتبار افرادیه که اون رو امضا کردن. اگه به عنوان مثال مدیر پروژه تشکیلاتی صورت جلسهای رو امضا کنه، تمام مواردی که تو اون صورت جلسه اومدن و در حد اختیارات اون بودن، مصوب و قانونی خواهند بود. ولی اگه مثلا یکی از کارشناسای شرکتی اون رو امضا کنه و در اون صورت جلسه تصمیمهای مهمی گرفته شده باشه، چون تصمیمها در حد اختیارات اون نبودن، قانونی به شمار نمیان. به همین خاطر کسی که جلسه رو مدیریت میکنه باید مراقب باشه که مسایلی که در جلسه مطرح میشن در حد اختیارات افراد باشن، و اگه قراره مسایل مهمی مطرح بشن از افراد مناسبی که اختیارات کافی داشته باشن دعوت کنه که در جلسه حاضر بشن.
تو این متن درباره جلسههای دورهای صحبت میکنم. جلسههایی که موردی برگزار میشن کمی تفاوت دارن.
یه صورت جلسه باید این قسمتها رو داشته باشه:
مشخصات: تو این قسمت باید حداقل موضوع جلسه، تاریخ، شماره سریال صورت جلسه، ساعت شروع، ساعت پایان و نام شرکت کنندگان رو مشخص کرد.
مقرر شده در جلسه قبل: این قسمت رو باید از “موارد مقرر در این جلسه” صورت جلسه قبل کپی کرد. توضیحات رو در ادامه میگم.
تصمیمها و مسایل بررسی شده: هر مسئله مهمی که تو جلسه بررسی میشه، چه به نتیجهای برسه …
بیشترین سوالی که تا حالا از من شده، اینه که چطوری میشه برنامهریزی و کنترل پروژه رو یاد گرفت و وارد این کار شد. زودتر از اینها میبایست چنین راهنمایی رو بنویسم، ولی چون میخواستم مطلب کامل و بهدردخوری بنویسم تا الان طول کشیده.
خود من اتفاقی وارد این کار شدم. قبل از اینکه به فکر کار بیفتم، یعنی یک هفته بعد از اینکه دانشجوی لیسانس شدم، موقعیت کاری پیش اومد تو یه واحد برنامهریزی و کنترل پروژه؛ یعنی واحدی که هیچی ازش نمیدونستم. حاضر بودن من رو استخدام کنن، چون تو کار با کامپیوتر سریع و مسلط بودم. اینطوری شد که تو یه هفته هرچی کتاب تو این زمینه دستم اومد خوندم و رفتم شروع به کار کردم: فرودگاه بینالمللی امام.
تو حدود دو سالی که اونجا کار کردم خیلی چیزها یاد گرفتم، در حدی که دیگه میتونستم خودم این کار رو ادامه بدم. با این حال هدفم این نبود که شغل آیندم برنامهریزی و کنترل پروژه باشه. کمی که گذشت، مطمئن شدم یکی از بهترین کارهایی که میتونم انجام بدم و علاوه بر اینکه توش موفق باشم راضیم بکنه، همینه. اینطوری شد که این کار رو تو همه این سالها ادامه دادم و الان هم خیلی راضیام. تو این مدت خیلی چیزها یاد گرفتم و از وضعیتم راضیام، ولی بدون تعارف، شدیدا اعتقاد دارم که خیلی چیزهای دیگه رو هم باید یاد بگیرم.
خوب، بریم سر اصل مطلب. اگه تصمیم گرفتین که تو حوزه برنامهریزی و کنترل پروژه …
نرمافزارهای خوب همیشه میانبرهای صفحه کلیدی فراوانی برای دستورهای پرکاربردشون دارن. استفاده از این میانبرها سرعت کار رو خیلی زیاد میکنه. خود من انقدر به میانبرها عادت دارم که اگه لازم باشه به جای اونها دستور رو با ماوس توی منوها اجرا کنم باید کلی توی منوها دنبال دستور بگردم.
یه میانبر خوب، که البته متاسفانه محدود به پراجکت 2007 میشه و تو 2010 معادلی براش پیدا نکردم، میانبریه که تعداد سطوحِ نمایش داده شده را تعیین میکنه. منظورم همون دستورهاییه که از تو منوی Show تو نوارابزار انتخاب میکنیم.
میانبر اینه که کلید Alt رو نگه دارین، بعد از اون S و عددِ سطحی که در نظر دارین رو بزنین و در آخر Alt رو رها کنین. اگه مثلا میخواین برنامه تا دو سطح باز باشه، Alt رو نگه دارین و S و بعد از اون 2 رو بزنین و Alt رو رها کنین.
اگه میخواین میانبرهای مشابه رو پیدا کنین، توجه کنین که زیر کدوم حرف هر دستور خط کشیده شده. اون حرف میانبر آلتیِ اون دستوره.
یه میانبر مشابه، اینه که Alt و نگه دارین و دو بار P رو بزنین. با این کار Project Information باز میشه. من چون زیاد Status Date رو عوض میکنم عادت دارم که دایما از این میانبر استفاده کنم.
تا صحبت از میانبره، میانبر مورد علاقهم رو هم بگم: F3
این میانبر فیلترها رو برمیداره. هروقت یه برنامهای میرسه دستم که باید کنترلش کنم، بلافاصله بعد از باز کردنش …
پراجکت 2010 یه قابلیت جالب به اسم Team Planner داره که فقط یه دلیل داره زودتر از اینا دربارش ننوشتم: فکر میکردم قبلا نوشتم!
جدول سمت چپ این نما مثل Resource Usage هست، یعنی منابع رو نشون میده و تخصیصها زیرمجموعهشونه. سمت راست یه نمودار زمانمنده که هرکدوم از تخصیصها مثل یه فعالیت توش نمایش داده شدن.
علاوه بر اینکه میتونین توزیع تخصیصها رو خیلی خوب ببینین، میتونین اونها رو دستی تسطیح هم بکنین! خیلی راحت میتونین روی تخصیص کلیک کنید و اون رو جابجا کنین و در این حالت تخصیص، و به تناسب اون فعالیت، جابجا میشه.
تو این شکل یکی از تخصیصها رو کشیدم بردم تو یه زمان دیرتر.
هروقت هم منبعی اضافه تخصیص داشته باشه، نوارهای قرمز باریکی بالا و پایین اون زمانها نشون داده میشه.
وقتی پراجکت 2010 رو نصب کنین، اولین نکتهای که نظرتون رو جلب میکنه تایملاینیه که بالای صفحهس. نمای پیشفرض پراجکت 2010 نمای گانت+تایملاین هست.
ماجرای ناراحتکننده اینه که این نما، یه نمای دوتاییه، یعنی بالاش تایملاینه و پایینش گانت؛ در نتیجه نمیتونین پایین صفحه فرم اضافه کنین، چون این کار رو زمانی میکردیم که نمای بالا گانت بود و پایینیش فرم، و نما هم سهتایی نمیشه!
حالا راه حلی که داره اینه که نمای گانت+فرم رو باز کنین، بعد یه پنجره جدید برای پروژه باز کنین، پنجرهها رو بذارین کنار هم و … همین دیگه، شد یه نمای سهتایی که هم تایملاین داره و هم فرم.