رهبری را دستکم نگیرید
خانم میانسالی در یکی از شرکتهایی که میشناختم کار میکرد؛ فردی باشخصیت، با رفتاری مادرانه. سمت رسمیاش «منشی» بود، ولی در عمل بسیاری از کارهای شرکت را تسهیل میکرد.
پس از سالها کار در شرکت، بهیکباره آن را ترک کرد. ظاهرا مشکل این بود که باوجود کار خوبی که انجام میداد مدتها بود که افزایش حقوق نداشت و شرکتهای دیگری آماده بودند تا دو برابر به او حقوق پرداخت کنند. مدیریت شرکت حساسیت ویژهای در این باره به خرج نداد و او را از دست داد؛ هر چه باشد، از دیدشان فقط یک «منشی» بود.
کمی پس از رفتنش بهتدریج کارهای گوناگونی که پیشتر به خوبی انجام میشدند گره خوردند، ازجمله کارهایی که در ظاهرا هیچ ارتباطی به او نداشت. کمکم به جای آن یک نفر پنج نفر استخدام کردند ولی آن پنج نفر همراه هم نمیتوانستند جای خالی او را پر کنند.
آن خانم هم در گرهگشایی خبره بود و هم با علاقه درونی در هر زمینهای که میتوانست به همه کمک میکرد؛ خیلی فراتر از آنچه رسما مسئولیتش بود. چنین رفتاری را رهبری مینامیم.