درک و تفسیر مدیریت پروژه
چند سال پیش مجموعه مقالهای را از فیزیکدان نامدار، ریچارد فاینمن، مطالعه میکردم. در بخشی از مقاله مشکلی که در میان فیزیکدانان مشاهده کرده بود را به مفهومی به نام بارپرستی (Cargo Cult) تشبیه کرد. وقتی در حال مطالعه بودم، همه اندیشهام این بود که این مشکل تا چه اندازه در پروژهها جدیست.
شکلگیری مفهوم بارپرستی به جنگهای جهانی اول و دوم بازمیگردد. گروهی از مردمان بدوی که در گینهنو و برخی جزیرههای دیگر در حوالی استرالیا میزیستند و با جهان بیرون ارتباط نداشتند ناگهان پدیده عجیبی مشاهده کردند: ارتشهای ژاپن و آمریکا در برخی از این جزیرهها پایگاههای نظامی موقت راهاندازی کرده بودند. هر از چندی، هواپیماهای باری در جزیره فرود میآمدند. مشاهده ماشینهای بزرگی که در هوا پرواز میکنند برای آن مردمان بدوی شگفتانگیز بود. افزون بر آن، سربازان گاهی بخشی از کالاهای رسیده که نیاز نداشتند را به بدویان هدیه میداند یا با آنها دادوستد میکردند.
بدویان به کالاهای از هوا رسیده بسیار دلبسته شدند، ولی پس از چندی جنگ پایان گرفت و ارتش جزیرهشان را ترک کرد. دیگر خبری از هواپیماهای باری و کالاهای چشمگیرشان نبود. بدویان که شیفته آن کالاها شده بودند کوشیدند به شکلی هواپیماهای باری را به جزیره بازگردانند. برای دستیابی به این آرزو، چیزی همانند باند پرواز ساختند و در کنارش برجهای مراقبت چوبی و ماکتهای چوبی هواپیما. هر از چندی مراسم ویژهای داشتند و با مشعل دو سوی باند پرواز را نورانی میکردند و مانند سربازان در کنارش رژه میرفتند و گروهی دیگر در انتظار فرود آمدن هواپیمای باری در کنجی مینشستند.
آن بدویان گمان میکردند که بازسازی ظاهر آنچه دیده بودند برای دستیابی به نتیجه کافیست، با اینکه بیگمان اینچنین نیست. اگر به آنچه در پروژهها میگذرد ژرف بنگریم، مشاهده میکنیم که بسیاری از افراد تنها ظاهر آنچه در پروژههای موفق وجود دارد را بازسازی میکنند و انتظار دارند موفق باشند. چنین کسانی همان اندازه موفق هستند که آن بدویان بارپرست بودند.
برخی گمان میکنند که اگر چیزهایی همانند برنامهزمانی، انگیزه تجاری (business case) و منشور پروژه (project charter) داشته باشند مدیریت پروژه خوبی دارند و موفق خواهند شد. پروژههای چابک (Agile) در این زمینه مشکلهای بزرگتری هم دارند و بسیاری از کسانی که خود را «چابککار» میدانند گمان میکنند داشتن انبوهی از برگههای رنگووارنگ روی تختههای بزرگ، استفاده از برچسبهای رایج در اسکرام، و برگزاری مراسم ویژه روزانه برای چابک بودن بس است. (در ادامه کتاب مفهوم چابکی را بررسی خواهیم کرد.)
آنچه در همه این موارد، از بدویان گرفته تا چابککاران ظاهری و مدیر پروژههای سطحی از قلم افتاده است، توجه به ماهیت راستین کارها و فرآیندهای پشتپرده است. اسناد و مراسم فقط ابزارهایی برای به جریان انداختن روند ویژهای از کار هستند و نه هدف غایی در مدیریت پروژه.
توجه به اصلها راه خوبی برای تمرکز بر مسایل واقعیست. ترجیح میدهیم که روند اندیشهمان را با اصلها آغاز کنیم و بر پایه آن بهتدریج فرآیند کار و سرانجام اسناد و مراسم را شکل دهیم تا گرفتار بارپرستی نشویم. از این روست که پمباک ۷ اصل محور شده است.
محتوای اصلی پمباک ۷ اصلهای مدیریت پروژه و هدف آن، دستکم از دیدگاه من، جلوگیری از بارپرستی در پروژههاست. این اصلها را در ادامه این فصل بررسی میکنیم و پیش از پایان دادن به این فصل، چکیدهای از برخی مجموعه اصلهای دیگر را هم بررسی میکنیم تا دید بازتری به این موضوع پیدا کنید.