Business Case
امروز یکی از خوانندهها از من سوالی در مورد انگیزه تجاری (Business Case) کرد و من تازه متوجه شدم که ممکنه تو کتابهام به اندازه کافی توضیح نداده باشمش. سوال این بود که این منطقیه که مدیر پروژه پیمانکار انگیزه تجاری رو خیلی واقعبینانه برای کارفرما بهروزرسانی کنه، در حالی که اگه مشخص بشه پروژه توجیهپذیر نیست ممکنه به قیمت از دست دادن پروژه تموم بشه یا نه.
اول اینکه مبنا باید شفافیت باشه؛ اگه پیمانکار متوجه میشه که پروژه برای کارفرماش توجیهپذیر نیست باید بهش اطلاع بده و در این صورت بهتره که پروژه لغو بشه. گذشته از اینکه اینکار اعتبار پیمانکار و رضایت کارفرما رو افزایش میده و تو بلند مدت به نفع پیمانکار تموم میشه، جلوی بعضی مشکلات رو هم تو کوتاه مدت میگیره: پروژهای که توجیهپذیر نباشه احتمال زیادی داره که پیش از اتمام به مشکلات مالی بخوره و در این صورت پیمانکار هم ممکنه نتونه مطالباتش رو به راحتی بگیره. خیلی از کارفرماهای بزرگ خودشون تامینکنندههای مالی دیگهای دارن (مثل سازمانهای بالادست) که به هر حال اونها دیر یا زود متوجه ماجرا میشن و تامین نقدینگی رو ممکنه متوقف کنن.
ولی از اینها که بگذریم، این نکته مهم رو باید در نظر داشته باشین که تو همه استانداردها وقتی از انگیزه تجاری صحبت میکنیم منظورمون صرفا انگیزه تجاریایه که برای شرکت خودمون وجود داره، نه برای کارفرما یا هر سازمان دیگهای. پیمانکار این مثال ما باید انگیزه تجاری خودش رو داشته باشه که مشخص کنه منافعش تو پروژه چیه و مسئولیتی که سیستم مدیریت پروژه و مدیر پروژه داره اینه که این توجیهپذیری رو مدیریت کنه، نه چیزی که سمت کارفرما یا جای دیگه وجود داره.
کل این ماجرا برای کارفرما هم یه پروژهس و وقتی ماجرا رو از اون زاویه ببینیم، مدیر پروژهای که در اون سمت هست مسئولیت داره که به انگیزه تجاری سازمان خودش (کارفرما) رسیدگی کنه.
در نهایت این نکته رو هم بگم که مسئولیت اصلی نظارت بر انگیزه تجاری با سیستم مدیریت پرتفولیوس، نه سیستم مدیریت پروژه. تمام فرآیندها و فعالیتهایی که تو استانداردهای مدیریت پروژه پیشبینی شده عمدتا برای پشتیبانی سیستم مدیریت پرتفولیو تو مدیریت انگیزه تجاریه و به خودی خود به اندازه کافی کامل و قوی نیست و قرار هم نیست که باشه.