چی به سر پروژه برج بابل اومد؟
به نظر شما مدیر پروژه باید وقتش رو بیشتر از هر چیز صرف چه کاری کنه؟
پمباک تاکید میکنه که بیشترین وقت مدیر پروژه باید صرف ارتباطات بشه. تو آزمون PMP سوالهایی هست که گزینه درستش اینه: 90% زمان مدیر پروژه باید صرف ارتباطات بشه.
تمام مدیر پروژههای موفقی که پا به سن گذاشتن هم این مسئله رو تایید میکنن. ولی متاسفانه خیلیها اینطور نیستن. چرا؟ به خاطر اینکه مجبورن وقتشون رو صرف کارهای دیگه بکنن. تکلیف چیه؟ خیلی مشخصه، باید برای انجام اون کارها راه حلها یا افراد دیگهای رو پیدا کنن و وقتشون رو بذارن برای اون کارهایی که واقعا وظیفه مدیر پروژهس. من که به جرات میتونم ادعا کنم که بیشتر از 70% زمان مدیر پروژههایی که تا حالا دیدم (به جز بعض استثناها) صرف کارهایی میشه که اصلا تو حوزه مدیریت پروژه نیست. باید بپذیریم که خیلیها هنوز مفهوم درست مدیریت پروژه رو نمیدونن.
چند روز پیش داشتم یه کتاب صوتی در مورد زبانشناسی گوش میدادم. یه افسانه قدیمی در مورد برج بابل هست. گروهی از بابلیها مشغول ساختن برج بلندی شدن که اونها رو به آسمانها (محل خدایان) میرسوند. خدایان ترسیدن و تصمیم گرفتن کاری کنن که پروژه اونها شکست بخوره. بهترین راه حلی که به نظرشون رسید این بود: کاری کردن که اون مردم که قبلا همگی به یک زبون حرف میزدن، هرکدوم زبان متفاوتی پیدا کردن.
در واقع اتفاقی که تو این افسانه میافته اینه که ارتباطات پروژه به شدت تضعیف میشه و نتیجه این میشه که پروژه به سرعت شکست میخوره.