معماهای برنامهریزی و کنترل پروژه
الان که حموم بودم یه دفعه تصمیم گرفتم یه مجموعه مطلب با این عنوانی که میبینین شروع کنم. خیلی وقتا تو کارمون به مسایل عجیبی بر میخوریم که باید دنبال دلیل و توجیهشون بگردیم و این کار شبیهِ حل معماست. بعضی از معماهایی که باهاشون برخورد کردم و میکنم رو براتون مینویسم.
فرض کنین پیشرفت واقعی و برنامهریزی شده پروژه هر دو در ابتدای سال 50٪ بوده. قراره پروژه پایان سال تموم بشه و تا الان که تقریبا نصف سال گذشته، همیشه حساب کتاب کردیم و گزارش کردیم که پیمانکار بین یک سوم تا یک چهارم مقدارهای برنامهریزی شده دورهایش رو انجام داده. الان پیشرفت برنامهریزی شده 90٪ و واقعی 70٪ هست. به نظرتون عجیب نیست؟
تو این مدت قرار بوده پیمانکار کلا 40٪ پیشرفت کنه، در حالی که 20٪ پیشرفت کرده؛ یعنی نصف کارهای برنامهریزی شدهش رو انجام داده. ولی ما تو این مدت هر هفته داشتیم گزارش میکردیم که بین یک سوم تا یک چهارم برنامهریزی محقق شده؛ ماجرا چیه؟ حسابهامون اشتباه بوده؟
خوب، نظرتون چیه؟
جوابی به نظرتون میرسه؟
این مسئله طبیعیه و هیچ مشکلی نداره. برای اینکه کارکرد همیشه به نوعی تابع یه جور S هست؛ این مسئله یه اجباره، چون هرچی به پایان کار نزدیکتر بشیم جبهههای کاری کمتر میشن و نمیشه به اندازه اواسط کار پیشرفت کرد. به همین خاطره که کم کم شیب (سرعت کار) کم میشه و قسمت انتهایی S رو میسازه.
وقتی پیمانکار یک سوم تا یک چهارم مقدارهای برنامهریزی شدش رو کار کنه، عملا تو منحنی S زیاد جلو نرفته و هنوز مقدارهای برنامهریزی شده دورهایش تو قسمت پر شیبتر قرار دارن و مقدارهای پیشِ رو که بیشتر هستن رو گزارش میکنن (همون مقدارهای زیادی که وقتی میرن تو مخرج کسر باعث میشن مقدار تحقق بشه یک سوم تا یک چهارم)، در حالی که پیشرفت تجمعی برنامهریزی شده به انتهای پروژه نزدیکتر میشه و افت میکنه. به همین خاطر اگه پیشرفت واقعی از نقطه عطف منحنی S گذشته باشه، هرچی دورههای کنترلی بزرگتر باشن، میزان تحقق بیشتری به دست میاد. برعکس این مسئله هم صادقه، قبل از رسیدن به نقطه عطف و در صورتی که مقدار برنامهریزی شده از نقطه عطف زیاد نگذشته باشه، هرچی دورههای کنترلی بزرگتر باشن، میزان تحقق بیشتر گزارش میشه.
حالا این تناقض نیست؟ ما تو 7 ماه نصف کارهایی که باید انجام میدادیم رو انجام دادیم و تو تمام 7 روزهایی که تو این 7 ماه بودن یک سوم تا یک چهارم؟
نه تناقض نیست، چون نسبت اینها خطی نیست که جمع برآوردها برابر با برآورد جمعها باشه. تو برنامهریزی و کنترل پروژه کمتر چیزی خطیه.
حالا کدومیکی از این مقادیر درستن؟ معمولا بر اساس اینها تصمیمگیری میشه.
به نظر من جواب اینه: برای تصمیمگیریهای کوتاه مدت حتما باید از اعداد و ارقامی که از دورههای کنترلی کوتاه به دست میان استفاده کرد و برای تصمیمگیریهای کلی و بلند مدت ترجیحا (ولی نه قطعا) از ارقام دورههای طولانی.
در مورد دلیلی که برای این مورد آخر دارم بعدا توضیح میدم.