ارتباط افراد و شرکت
یکی از ویژگیهای مهم کاری من تو این هشت سالی که مشغول هستم، اینه که تو شرکتهای متعددی کار کردم. معمولا همزمان تو سه شرکت کار میکنم و تا الان با هفت شرکت مختلف کار کردم، که یکیشون هم عملا دو اکیپ کاملا متفاوت از یه شرکت بوده که میشه مشابه هشت شرکت. بین اینها، همکاری یک ساله تا پنج ساله رو تجربه کردم.
تو این مدت یه چیزی که کاملا متوجه شدم، اینه که طرز برخورد سازمان با افراد، طوریه که بعضی از شرکتها در پرسنلشون حس دلسوزی ایجاد میکنن و بعضی دیگه نه. خود من در مقابل شرکتهای مختلفی که باهاشون همکاری میکنم حسهای مختلفی دارم. در مورد بعضیشون اگه مشکلی پیش بیاد، واقعا ناراحت میشم، طوری که انگار مشکل برای خود من پیش اومده (در حالی که اون مشکل تاثیر مستقیمی برای من نداره)، در حالی که بعضیهای دیگه اگه دچار مشکل بشن، ناراحت نمیشم و حتا ممکنه با خودم بگم “به درک”.
خیلی به این فکر کردم که چه چیزی میتونه اینطور جبههگیری رو به وجود بیاره. جدیدا به این نتیجه رسیدم که سازمان شرکت حرف اول رو نمیزنه، بلکه مدیریت اونه. یکی از شرکتهایی که واقعا براش دل میسوزونم، اصلا سازماندهی خوبی نداره و به این خاطر مشکلات خیلی زیادی پیدا میکنم؛ ولی، چون مدیرش آدم بسیار محترم، دلسوز، خوشفکر و قدرشناسیه، چنین حسی رو در من به وجود آورده. در عین حال، شرکت دیگهای هست که سازماندهی خیلی بهتری داره، ولی به خاطر طرز برخورد مدیران ارشدش، …
فکر میکنم مهمترین چیزی که برای پرسنل مطرحه، اینه که مدیر شرکت براشون اهمیت قایل باشه و قدرشناس باشه.