بهبود روشهای تصمیمگیری در مدیریت پروژه
یکی از خوانندهها سوالی از من کرده بود و دیدم بهتره اینجا جواب بدم که همه بتونن استفاده کنن. خودش بهانهای هم میشه برای بهروزرسانی سایت که مدتهاست به خاطر مشغلههای دیگهای که داشتم به تاخیر افتاده بود. کلا هم در مورد وضعیت کاری من، چون عدهای سوال کرده بودن، خدمات مشاورهای و تدریس دوره رو به جز برای موارد خاص کنار گذاشتم و کاملا متمرکزم روی ساخت دورههای الکترونیکی و سخنرانی در کنفرانسها.
تفاوت روشهای تصمیمگیری در پروژه و در سایر موارد
به طور کل تفاوتی وجود نداره. همون روشهایی که برای تصمیمگیری صحیح تو پروژه به کار میره میتونه تو انواع کارهای دیگه و حتی به طور کلی در زندگی فردی به کار بره. در عین حال، بعضیها احتمالا دیدین که من تا حالا کارگاهها و سخنرانیهایی در مورد روشهای تصمیمگیری در پروژهها داشتم، و اتفاقا یکیش آخری همین هفته تو یکی از کنفرانسهای PMI هست. این ماجرا عمدتا روی مثالها و تمرینها اثر میذاره، نه چیز دیگه.
قدم اول: گردآوری و ارزیابی دادهها
اولین قدم در تصمیمگیری گردآوری و ارزیابی دادههای مرتبطه و مهمترین مشکلی که وجود داره دادههای نادرسته. نمونه سادهش انواع و اقسام اخبار و توصیههاییه که تو اینترنت و خصوصا جاهایی مثل فیسبوک میبینین و اکثرا یا نادرستن، یا طوری قالببندی شدن که نتایج نادرست ازشون ایجاد میشه. میشه یه مدت برای تمرین اعتبار و درستی اخباری که تو اینترنت میبینین رو کنترل کنین. چطوری؟ کار سادهای نیست و حتی به کارهای کارآگاهی هم منجر میشه، ولی تمرین خیلی جالب و هیجانانگیزیه به نظر من. منابع خبر یا توصیه رو چک کنین و ببینین که متن یا عکسهایی که در اون به کار رفتن قبلا چه جاهایی تو وب وجود داشتن و اونجاها چه منابعی براشون ذکر شده. در نهایت، باید به منبعی برسین که بتونین به صداقت و مهارتش اطمینان کنین. مثلا اگه صحبت از نتایج یه تحقیق علمیه، باید بتونین موسسه تحقیقاتیای که پشت اون تحقیق هست رو پیدا کنین. بعد باید گزارش رسمی اون موسسه رو بخونین، چون خیلی وقتها گزارشهای اونها تو اخبار به شکلی سادهسازی میشه که عملا مفهوم غلطی میگیره. تازه کار به اینجا هم ختم نمیشه؛ اگه موضوع نتایج یه تحلیل علمی باشه، باید یادتون باشه که علم پویا و در حال تغییره و ممکنه بعد از اون تحقیق دیگهای شده باشه و اون رو نقض کرده باشه.
خیلی وقتها نقض یه ادعا خیلی سادهتر از این حرفهاس و فقط کمی دید انتقادی و عقل سلیم لازم داره. مثلا چند وقت پیش عکسی جایی دیدم از یه نامه. پاسخی بود که اولین دانشگاهی که انیشتین (برای تحصیل یا کار) تو آلمان براش اقدام کرده بود بهش داده بود و گفته بود که متاسفانه شما قابلیتهای لازم رو نداری. لابد پیام اخلاقیش هم این بود که وقتی جایی یا کسی ردتون میکنه نا امید نشین، این اتفاق حتی برای انیشتین هم افتاده بود. ولی اولین نکتهای که ایجاد شبهه میکرد این بود که چرا نامهای که یه دانشگاه آلمانی به یه شهروند آلمانی داده بود به زبان انگلیسی بود. حالا کافیه اون عکس رو تو گوگل یا تینآی سرچ کنین تا به انواع و اقسام سایتهایی برسین که جعلی بودن اون نامه رو با دلایل تاریخی توضیح دادن.
در هر حال، به شکلهای مختلف باید درستی دادهها رو ارزیابی کنین. مقدار حساسیتی که باید به خرج داد هم بستگی به اهمیت تصمیم داره.
قدم دوم: بررسی و ابداع گزینهها
هر تصمیمی که میگیریم یه هدف داره (مثلا رفع یک مشکل) و راههای مختلفی میشه برای رسیدن به اون هدف تصور کرد. بعضی از اون راهها کار میکنن و بعضیها نمیکنن. اونهایی که کار میکنن هم کیفیتها و هزینههای مختلفی دارن. هدفمون اینه که بهترین راه رو انتخاب کنیم. قاعدتا هم این کار ممکن نیست مگر اینکه به انواع راهها فکر کنیم.
اکثرا تو این مرحله خیلی سهلانگاری میکنن و گزینههای کافی رو در تصمیمگیریشون لحاظ نمیکنن. مثلا دارین تصمیم میگیرین که ماشین خاصی رو بخرین یا نه. آیا درسته که فقط این دو گزینه خریدن و نخرین رو در نظر داشته باشیم؟ نه. در کنار اون باید به انواع ماشینهای دیگهای که میشه خرید هم فکر کنین. از اون مهمتر، باید به هدفی که دارین فکر کنین. مثلا اگه هدف صرفا رفت و آمد باشه، باید انواع گزینههای حمل و نقل عمومی رو هم در نظر بگیرین. آدمی که خیلی تو تصمیمگیری جدی باشه حتی به این هم فکر میکنه که اصلا چرا باید نیاز به حمل و نقل داشته باشه و شاید اصلا بشه با تغییر دیگهای اون نیاز رو برطرف کرد.
قدم سوم: انتخاب بهترین گزینه
حالا گزینهها رو تحلیل میکنیم و برای این کار قاعدتا باز هم باید داده گردآوری کنیم. در آخر با یه تحلیل درست و غیر احساسی به بهترین نتیجه میرسیم.
مسئله «احساس» معمولا در این بین خیلی مسئله ایجاد میکنه. چیزی که تو جمله قبل گفتم به این معنی نیست که احساس هیچ نقشی نباید داشته باشه: احساس میتونه یکی از عواملی باشه که تو تصمیمگیری لحاظ میکنیم، ولی خود فرآیند تصمیمگیری نباید احساسی باشه.
تو این قدم مهمترین مشکلی که ایجاد میشه فریبهای ذهنیه (cognitive biases) و باید در موردشون خیلی مطالعه کنین.
منابع پیشنهادی برای مطالعه
چیزی که توضیح دادم یه روند خیلی ساده برای تصمیمگیری بود. اگه دوست داشته باشین برای این کار متودولوژیهایی هم وجود داره که میتونین استفاده کنین. یکی از اونها رو میتونین تو این کتاب پیدا کنین، که اتفاقا در مورد تصمیمگیریهای پروژهس:
Thinking on Purpose for Project Managers, by Bill Richardson
کتاب خوب دیگهای که در مورد تصمیمگیری در پروژه میشناسم اینه:
Project Decisions, the Art and Science, by Lev Virine and Michael Trumper
در مورد فریبهای ذهنی پیشنهاد میکنم این کتاب خیلی معروف رو مطالعه کنین:
Thinking, Fast and Slow, by Daniel Kahneman
تو این کتاب میتونین با عملکرد و دلایل ریشهای فریبهای ذهنی آشنا بشین. اگه دلتون میخواست مثالهای بیشتری ببینین، این کتاب رو پیشنهاد میکنم:
The Art of Thinking Clearly, by Rolf Dobelli
این کتاب هم میتونه به درک شیوه اثرگذاری المانهای نامربوط روی تصمیمها کمک کنه:
Drive: The Surprising Truth About What Motivates Us, Daniel Pink
در آخر، توصیه اکید میکنم که همه کتابهای نسیم طالب رو هم بخونین؛ گذشته از بقیه چیزهای جالبی که میتونین توش یاد بگیرین، موارد خیلی زیادی هم هست که به تصمیمگیری کمک میکنه.